گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
درس دوازدهم سریه کعب …، و مجازات نشدن خالد






اشاره
هدفهاي آموزشی
انتظار میرود با مطالعه این درس:
- داستان سریه کعب را بدانیم.
- علت وقوع جنگ موته را بررسی کنیم.
- موقعیت مکانی و چگونگی حوادث جنگ موته را بدانیم.
- فرمانده نبرد موته را بشناسیم.
- ماجراي سریه ذات السلاسل را بدانیم.
- به علت فتح مکه پی ببریم.
- چگونگی اسلام آوردن ابوسفیان را بدانیم.
- به نحوه سقوط مکه پی ببریم.
- با جریان سریه خالد بن ولید آشنا شویم.
در این درس به سریه کعب، جنگ موته، علت وقوع و عدم پیروزي مسلمانان در این جنگ، ماجراي سریه ذات السلاسل، پشیمانی
دو گناهکار بزرگ یعنی ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب عمو زاده پیامبر

صفحه 142 از 305 درس دوازدهم سریه کعب …، و مجازات نشدن خالد
ص: 131
و عبدالله بن ابی امیه پسر عمه پیامبر و برادر ام سلمه و اسلام آوردن آن ها، اسلام آوردن ابوسفیان، سقوط مکه و تسلیم قریش،
تطهیر خانه خدا از لوث شرك، ماجراي سریه خالد بن ولید و کشته شدن عدهاي از مسلمانان بیگناه بنیجذیمه و بیزاري پیامبر از
عمل زشت او خواهیم پرداخت.
سریه کعب
752 گوید: پیامبر (ص) / پس از عمرة القضاء چند سریه رخ داد که مهمترین آنها سریه کعب بن عُمیر غفاري است. واقدي 2
کعب را در ربیعالاول سال هشتم همراه پانزده نفر به سرزمین ذات اطْلاح از اراضی شام فرستاد. مسلمانان به گروه زیادي از مردم
آنجا برخوردند و آنان را به اسلام دعوت کردند ولی آنان نپذیرفتند و به جنگ با مسلمانان پرداختند. مسلمانان مردانه جنگیدند و
سرانجام همه آنان شهید شدند، جز یک نفر که در بین مجروحان افتاده بود، شبانه برخاست و خود را با رنج و زحمت فراوان به
مدینه رساند و پیامبر را از این واقعه باخبر ساخت.
جنگ موته
در اوایل سال هشتم هجرت در بسیاري از مناطق حجاز امنیت برقرار شد. پیامبر تصمیم گرفت دعوت و تبلیغ اسلام را در مرزهاي
128 حارث بن عمیر ازْدِي را همراه نامهاي نزد / 752 و ابن سعد 2 / شمال و سرزمین روم شرقی متمرکز کند. به روایت واقدي 2
شُرَحْبِیل بن عمرو غَسّانی فرمانرواي بُصْري فرستاد و او را به پذیرش اسلام فرا خواند.

صفحه 143 از 305 سریه کعب
ص: 132
حارث به دهکده موته که رسید شُرَحبِیل بن عمرو او را دستگیر کرد و گردن زد. این کار بر رسول خدا (ص) سخت آمد و در
جمادي الاولی سال هشتم هجري سپاهی متشکل از سه هزار نفر به فرماندهی جعفر بن ابیطالب و معاونت زید بن حارثه و عبدالله
65 ، شرح / بن رَواحه بسیج کرد. پس از اقامه نماز ظهر در اردوگاه جُرْف در شمال شهر مدینه حاضر شد و به نوشته یعقوبی 3
227 و اعلام الوري/ 102 جعفر بن ابیطالب را بهعنوان فرمانده سپاه معرفی کرد و مقرّر فرمود / 206 ، تلخیص الشافی 2 / الاخبار 3
اگر او کشته شود زید بن حارثه فرمانده باشد و اگر او نیز کشته شد عبدالله بن رَواحه فرمانده باشد و اگر وي نیز کشته شود
مسلمانان فردي را به عنوان فرمانده انتخاب کنند.
سپس سپاه اسلام را تا ثنیۀ الوداع مشایعت کرد و در آنجا در حالیکه مجاهدان اسلام دور حضرت حلقه زده بودند، به روایت
شما را به پرهیزکاري و نیکی به مسلمانان » : 757 خطبه بسیار مهم ذیل را در باره رعایت مسائل و قوانین جنگ بیان کرد / واقدي 2
که همراهتان هستند سفارش میکنم. به نام خدا در راه خدا به پیکار بپردازید. با کسی نبرد کنید که به خدا کفر میورزد. خیانت
نکنید، مکر نورزید و زنان و کودکان شیرخوار و پیران فرتوت را نکشید. درختان را از جاي نکنید و خانهها را ویران نکنید. وقتی با
دشمنان مشرك برخورد کردید به یکی از سه چیز آنان را فرا خوانید؛ نخست به پذیرش اسلام دعوت کنید، اگر نپذیرفتند به
.« پرداخت جزیه فرا خوانید و اگر قبول نکردند از خداوند یاري جویید و با آنان به نبرد برخیزید

صفحه 144 از 305 سریه کعب
ص: 133
شوراي نظامی
759 گویند: آنگاه سپاه اسلام به سوي شام حرکت کرد. خبر حرکت مسلمانان به فرمانروایان روم / 16 و واقدي 2 / ابناسحاق 4
رسید. آنان نیز به گردآوري و بسیج سپاه پرداختند. سپاهیان اسلام به راه خود ادامه داده تا به منطقه مَعان در سرزمین اردن رسیدند.
در آنجا مطلع شدند که رومیان همراه سپاهی گران در مآب از توابع بَلْقا اردو زدهاند. مسلمانان دو روز در مَعان توقف کردند و در
این اندیشه بودند که مشکل نابرابري سپاه را چگونه حل کنند. طی رایزنی خود به این نتیجه رسیدند که نامهاي همراه یک پیک به
مدینه اعزام و از رسول خدا (ص) کسب تکلیف کنند که آیا به مدینه بازگردند و یا منتظر نیروي کمکی بمانند. نزدیک بود این
نظریه پذیرفته شود اما عبدالله بن رواحه معاون دوم سپاه که با روحیه شهادتطلبی از مدینه بیرون آمده بود با خطابه آتشین خود آن
را دگرگون ساخت و گفت ما هیچ گاه با فزونی سپاه و کثرت سلاح و زیادي اسب نجنگیدیم. به خدا سوگند ما در جنگ بدر دو
اسب و در احد یک اسب داشتیم. بدون شک یکی از دو نیکی است؛ یا پیروزي یا شهادت.
سخنان پسر رَواحه چنان روحیه مجاهدان را تقویت کرد که همگی یک صدا فریاد زدند پسر رواحه راست میگوید و تصمیم
گرفتند به راه خود ادامه داده و به نبرد بپردازند. سپاه اسلام حرکت کرد تا به بَلْقاء رسید و در آنجا با سپاه روم رو به رو شد و
سرانجام در دهکده موته اردو زد و لشکر روم نیز در مَشارف فرود آمد.

صفحه 145 از 305 شوراي نظامی
ص: 134
پیکار در صحراي موته
20 گوید: جعفر بن ابیطالب سردار سپاه اسلام نیروهاي خود را تنظیم و فرماندهان جناحها را تعیین کرد. قُطبۀ بن / ابن اسحاق 4
قَتاده عُذْري را بر میمنه و عِبایۀ بن مالک انصاري را بر میسره گمارد و پرچم را خود به دست گرفت و چنین رجز میخواند:
یا حَبَّذَا الْجَنَّۀُ وَ اقْتِرابُها طَیِّبَۀً وَ بارِداً شَرابُها
وَ الرُّومُ رُومٌ قَدْ دَنا عَذابُها کافِرَةً بَعِیدَةً أَنْسابُها
عَلَیَّ إِذْ لاقَیْتُها ضِرابُها
اي خوشا بهشت و نزدیک شدن آن! نوشیدنیهایش پاکیزه و خنک است. روم رومی است که عذابش فرا رسیده است، رومیانی که
کافرند و بیگانه. بر من است وقتی با آنان روبرو شوم ضربت خود را بر سرشان فرود آورم.
جعفر نبرد سنگینی کرد و آنگاه که در محاصره دشمن واقع شد و دانست شهادتش قطعی است، براي آنکه دشمن از اسب او
استفاده نکند و همچنین سپاهیان خود را تشجیع و تحریض بر جنگ نماید و نیز به آنان بفهماند که هیچگونه خیال عقبنشینی و
فرار در سر ندارد، از اسب پیاده شد و آن را پی کرد و بیدرنگ به پیکار ادامه داد تا آنکه دست راست او جدا شد، پرچم را به
دست چپ گرفت و با یک دست به نبرد ادامه داد تا دست چپ او نیز قطع شد. آنگاه پرچم را با باقیمانده بازوانش نگهداشت.
سرانجام رومیان او را محاصره کردند و در حالی که دست در بدن نداشت تا بتواند از خود دفاع کند او را کشتند. جعفر هیچگاه به
دشمن پشت نکرد. از اینرو هنگامی که شهید شد نود زخم در قسمت

صفحه 146 از 305 پیکار در صحراي موته
ص: 135
جلوي بدن داشت.
پس از شهادت فرمانده کل معاون اول سپاه زید بن حارثه پرچم را به دست گرفت و قهرمانانه جنگید تا آنکه با نیزهاي که به او
زدند به شهادت رسید. سپس عبدالله بن رَواحه معاون دوم سپاه پرچم را برداشت و مردانه به نبرد پرداخت تا سرانجام شهید شد.
فرار خالد
763 گوید: پس از کشته شدن فرماندهان ارشد، انسجام و نظم سپاه اسلام به هم ریخت و شیرازه آن از هم گسست. ثابت / واقدي 2
بن اقْرَم انصاري پرچم را به دست گرفت و مجاهدان را سوي خود فرا خواند، مسلمانان گرد او جمع شدند. آنگاه ثابت پرچم را به
خالد بن ولید داد، اما خالد آن ایثار و رشادت فرماندهان قبلی را نداشت.
از اینرو بدون آنکه کاري انجام دهد از میدان نبرد گریخت! مسلمانان وقتی دیدند فرمانده سپاه در حال فرار است، آنان نیز پا به
فرار گذاشتند و سپاه روم به تعقیب آنان پرداخت. قُطبۀ بن عامر فریاد میزد: اي مردم! اگر جوانمرد در حال مصاف با دشمن کشته
شود بهتر از آن است که در حال فرار وي را بکشند. او یارانش را صدا میزد ولی کسی بهسوي او نمیآمد. فقط فرار بود، مسلمانان
پشت سر پرچمدار خود میگریختند! وقتی مردم مدینه شنیدند خالد گریخته و مسلمانان را نیز فراري داده، در جُرْف به استقبالشان
رفتند و به صورتشان خاك میپاشیدند و میگفتند: اي فراریان! آیا در راه خدا فرار کردید؟! آنگاه سپاهیان سریع به خانههاي خود
رفتند و از شرمساري از منزل بیرون

صفحه 147 از 305 فرار خالد
ص: 136
30 دوازده تن بودهاند. از / 769 تعداد کشتههاي سپاه اسلام را در موته هشت نفر نوشته و به روایت ابنهشام 4 / نمیآمدند. واقدي 2
کشتههاي احتمالی سپاه روم اطلاعی در دست نیست.
761 گوید: پیش از آنکه خبر شهادت جعفر و معاونانش به مدینه برسد رسول خدا (ص) از آن آگاه شد و مردم را مطلع / واقدي 2
289 جبرئیل به پیامبر فرمود: / ساخت. حضرت بسیار غمگین شد تا آنجا که به روایت اسدالغابه 1
.« إِنَّ الَله قَدْ جَعَلَ لِجَعْفَرٍ جَناحَیْنِ مُضَرَّجَیْنِ بِالدَّمِ یَطِیرُ بِهِما مَعَ الْمَلائِکَۀِ »
اي رسول خدا همانا خداوند براي جعفر دو بال آغشته به خون آفرید که با آنها همراه فرشتگان در بهشت پرواز میکند.
/ معروف گردید. آنگاه به نقل یعقوبی 2 « جعفر طیار » و « جعفر ذوالجناحین » این خبر موجب تسلّی پیامبر شد و از اینجا بود که به
65 به منزل جعفر آمد کودکانش را نوازش کرد و به اسماء بنت عمیس تسلیت گفت و فرمود:
.« عَلی مِثْلِ جَعْفَرٍ فَلْتَبْکِی الْبَواکِی »
زنان گریهکننده باید براي همچون جعفر بگریند.
آنگاه به حضرت زهرا (س) فرمود غذایی فراهم سازد و براي خانواده جعفر ببرد و این کار در بین بنیهاشم رسم شد. به روایت
از آن پس سنت شد که براي خانواده داغدیده تا سه روز غذا فراهم » : 217 امام صادق (ع) فرمود / 419 و کلینی 3 / محاسن برقی 2
.« سازند

صفحه 148 از 305 فرار خالد
ص: 137
766 اسما به پیامبر (ص) گفت: اي کاش مردم را جمع میکردي و فضایل جعفر را به آگاهی آنان میرساندي تا / به نقل واقدي 2
آنکه فراموش نشود. رسول خدا (ص) به مسجد رفت و فضایل جعفر را به آگاهی مردم رساند.
فرماندهی نبرد موته
گویا در صدر اسلام اختلافی وجود نداشته که فرماندهی سپاه موته با جعفر بن ابیطالب بوده است، شعرا در آن روز در اشعار خود
به این موضوع تصریح کردهاند. اما بعدها این مطلب دستخوش مسائل سیاسی گشته و اختلاف شده است. در اینکه عبدالله بن
رواحه معاون دوم سپاه موته بوده است اختلافی نیست بلکه اختلاف درباره فرمانده کل و معاون اول است. عموم مورخان اهل سنت
نوشتهاند فرمانده سپاه زید بن حارثه و جعفر بن ابیطالب معاون اول بوده است. بیشتر مورخان و محدثان شیعه نوشتهاند سردار سپاه
جعفر بن ابیطالب و معاون اول او زید بوده است. دلایل و شواهد زیادي نظر شیعه را تأیید میکند.
رسول » : الف. طبرسی در اعلام الوري/ 102 گوید: ابان بن عثمان احْمَر از امام جعفر صادق (ع) روایت میکند که حضرت فرمود
خدا (ص) جعفر بن ابیطالب را به فرماندهی آنان گمارد و فرمود: اگر او کشته شد زید فرمانده و اگر وي نیز کشته شد عبدالله بن
.« رواحه فرمانده است
205 ، ابن / 206 ، طبرسی/ 102 ، ابنشهر آشوب 1 / 65 ، قاضی نعمان 3 / ب. عدهاي از مورخان و محدثان بزرگ همچون یعقوبی 2
،62 / ابیالحدید 15

صفحه 149 از 305 فرماندهی نبرد موته
ص: 138
55 و دیگران گفتهاند جعفر (ع) فرمانده سپاه بوده است. / علامه مجلسی 2
130 ابوعامر که خود شاهد پیکار موته بوده است میگوید نخست جعفر بن ابیطالب پرچم را به / ج. به روایت ابنسعد در طبقات 2
دست گرفت و پیکار کرد تا کشته شد، آنگاه زید بن حارثه پرچم را برداشت و به نبرد پرداخت تا آنکه کشته شد.
26 حسان بن ثابت / د. در اشعار شعرا تصریح شده که فرماندهی سپاه موته با جعفر بن ابیطالب بوده است. به روایت ابن اسحاق 4
گوید:
فَلا یُبْعِدَنَّ الُله قَتْلی تَتابَعُوا بِمُؤتَۀَ مِنْهُمْ ذُوالْجَناحَیْنِ جَعْفَرُ
غَداةَ مَضَوْا بِالْمُؤمِنِینَ یَقُودُهُم إِلَی الْمَوْتِ مَیْمُونُ النّقِیبَۀِ أَزْهَرُ
خدا از رحمت خود دور نگرداند کشتگانی را که به ترتیب در سرزمین موته به میدان شتافتند که از آنان است جعفر ذوالجناحین.
در آن بامدادي که همراه مؤمنان حرکت کردند و سپید چهرهاي ایشان را به سوي مرگ رهبري میکرد.
کعب بن مالک نیز سروده است:
ذْ یَهْتَدُونَ بِجَعْفَرٍ وَ لِوائِهِ قُدَّامَ أَوَّلِهِم فَنِعْمَ الَأوَّلُ

صفحه 150 از 305 فرماندهی نبرد موته
ص: 139
چون از جعفر و پرچمش پیروي کردند، جعفري که پیشاپیش آنان در حرکت بود، وه چه نیکو سرداري بود.
نگاهی به جنگ موته
دو مطلب در جنگ موته حائز اهمیت است؛ یکی اینکه گویا مسلمانان همانند دیگر جنگها از خود رشادت نشان نداده و جانانه
نجنگیدند. مؤید این مطلب این است که اگر آنان استوار و پابرجا پیکار میکردند نباید در همان درگیري نخست فرماندهان ارشد
16 تعداد سپاه روم دویست هزار و در تذکرة الخواص/ 189 / سپاه کشته میشدند. اما مطلب دوم، اینکه در سیره ابن هشام 4
چهارصد هزار نفر آمده است، احتمالًا ذکر این رقم براي توجیه فرار خالد بوده است، زیرا براي مقابله با سه هزار نیرو به دویست
هزار نفر احتیاج نیست! در روایت ابان از امام صادق (ع) آمده که پادشاه روم سپاه زیادي بسیج کرد. تعدادي از محققان معاصر از
روي برخی قراین و شواهد حدس زدهاند که سپاه روم حدود بیست هزار نفر و بعضی دیگر گفتهاند حدود چهار تا پنج هزار نفر
بوده است. از اینروست که برخی از دانشمندان متأخر اهل سنت در مقام توجیه برآمدهاند، عبدالوهاب نجّار در السیرة النبویه/ 259
نوشته است: استاد خِضْ ري میگوید این تعداد را که مورخان ذکر میکنند مبالغهآمیز است، مسلمانان فقط عده زیادي را در مقابل
خود مشاهده کردند و به هیچ وجه ممکن نبود که تعداد حقیقی آنان را بدانند. محال است سپاه عظیمی با یک لشکر کوچک
برخورد کند آنگاه در میدان نبرد بیش از دوازده نفر کشته نشود.

صفحه 151 از 305 نگاهی به جنگ موته
ص: 140
عباس عَقّاد نیز به نقل الحرکات العسکریه/ 394 گوید: قول ارجح این است که این سپاه براي جنگ در آنجا نیامده بود بلکه هِرَقْل
با سپاهیان خود که براي زیارت شکرانه به بیتالْمَقْدِس میرفت در آنجا بهسر میبرد. سیفالدین سعید هم در الحرکات
العسکریه/ 394 نوشته است: بیشک هرقل و فرماندهان بزرگ او آنقدر از فنون نظامی بیگانه نبودند که دویست هزار مرد جنگی
را براي رویارویی با سه هزار نفر عرب بیاورند.
سریه ذات السلاسل
چند سریه در فاصله عُمرة القضاء و فتح مکه واقع شد که مهمترین آنها سریه ذات السَّلاسِل است. اهل سنت این سریه را به گونهاي
و شیعیان به نوع دیگر ذکر کردهاند. گویند سلاسل نام آبگاهی بوده که در پشت وادي القري قرار داشته و تا مدینه ده روز راه بوده
است. مؤلف معالم الاثیره/ 142 گوید: از منطقه ذات السلاسل اطلاع دقیقی در دست نیست و هیچکس نمیتواند مکان آن را معین
770 گوید: خبر رسید که از قبایل بَلِی / کند، به احتمال قوي در شمال مدینه در منطقه تبوك و یا مرزهاي شام بوده است. واقدي 2
و قُضاعه مردانی جمع شده و قصد شبیخون به مدینه دارند پیامبر (ص)، عمروعاص را که از ناحیه مادر با قبیله بَلِی خویشاوندي
داشت همراه سیصد نفر به آن دیار گسیل داشت. او را به آن جهت انتخاب فرمود تا به این وسیله دلهاي آنان را جلب و به اسلام
متمایل گرداند. عمرو تا نزدیکی منطقه آنان رفت، در آنجا از بیم دشمن توقف کرد.

صفحه 152 از 305 سریه ذات السلاسل
ص: 141
آنگاه رافع بن مَکیث جُهَنی را نزد رسول خدا (ص) فرستاد و درخواست کمک کرد. حضرت دویست نفر از جمله ابوبکر و عمر را
به فرماندهی ابوعبیده جرّاح به کمک عمرو فرستاد و توصیه کرد با هم اختلاف نکنند. آنان تا آخرین نقطه سرزمین دشمن رفتند و
ساعتی با آنان درگیر شدند و مقداري تیراندازي کردند، دشمن فرار کرد و سپاه اسلام به مدینه بازگشت.
66 گفتهاند پس از آنکه خبر رسید تعدادي از اعراب همپیمان شدهاند / محدثان شیعه از جمله شیخ مفید/ 60 و علامه مجلسی 21
که با تمام نیرو و توان به مدینه یورش برند، پیامبر (ص) نخست ابوبکر را با گروهی اعزام کرد، او بدون آنکه بتواند کاري کند به
مدینه بازگشت. سپس عمر را فرستاد، او نیز مانند ابوبکر بدون نتیجه بازگشت. عمروعاص که تازه مسلمان شده بود عرض کرد یا
رسول الله جنگ نیرنگ است، مرا بفرست تا کار را اصلاح کنم. او نیز رفت اما سرنوشت فرماندهان قبلی را داشت. سرانجام پیامبر
(ص)، امیرالمؤمنین را به فرماندهی منصوب کرد، علی (ع) به خانه رفت و پارچه مخصوصی را که هنگام سختیها و دشواريهاي
جنگ بر سر میبست بر سر خود بست. سپس به سوي دشمن حرکت کرد. او با کاربرد اصول دقیق نظامی از قبیل استتار و اختفا،
دشمن را غافلگیر کرد و با کشتن هفت نفر از دلاوران و جنگاوران آنان از جمله سعید بن مالک عِجْلی عدهاي را اسیر کرد و دست
528 گوید: به همین لحاظ که اسیران را به صف کشیده و با طناب دستهايشان / بسته به مدینه آورد. طبرسی در مجمع البیان 10
را مانند اینکه به زنجیر کشیده باشند بستند، به اینجنگ ذات السَّلاسِل گویند.

صفحه 153 از 305 سریه ذات السلاسل
ص: 142
شیخ مفید/ 88 گوید: رسول خدا (ص) همراه صحابه در خارج مدینه به استقبال علی (ع) رفت. هنگامی که چشم علی به آن
حضرت افتاد از اسب پیاده شد. پیامبر فرمود:
.« ارْکَبْ فَإِنَّ الَله وَ رَسُولَهُ رَاضِیَانِ عَنْکَ »
سوار شو که همانا خدا و رسولش از تو خشنود هستند.
اي علی اگر بیم آن را نداشتم که طوایفی از امتم آنچه را که نصارا » : امیرالمؤمنین از شادي گریست. آنگاه پیامبر (ص) فرمود
درباره عیسی بن مریم گفتهاند بگویند امروز دربارهات سخنی میگفتم که هیچگاه بر گروهی نگذري مگر آنکه خاك زیر پاي تو
در تفسیر فرات کوفی/ 598 آمده است: پیامبر (ص) با رداي خود غبار از صورت علی (ع) پاك کرد و .« را (براي تبرك) برگیرند
پیشانیش را بوسید و در حالی که میگریست به اصحاب فرمود:
.« مَعاشِرَ أَصْحابِی لا تَلُومُونِی فِی حُبِّی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طالِبٍ، فَإِنَّما حُبِّی عَلِیّاً مِنْ أَمْرِ الِله وَ الُله أَمَرَنِی أَنْ أُحِبَّ عَلِیّاً وَ أُدْنِیَهُ »
اي یاران من مرا براي علاقهام به علی بن ابیطالب سرزنش نکنید، همانا علاقه من به علی از ناحیه خداست، خداوند مرا فرمان داد تا
علی را دوست داشته باشم و مقرّب بدارم.
بسیاري از مفسران و محدثان شیعه نوشتهاند سوره العادیات درباره این سریه نازل شده است.
فتح مکه

صفحه 154 از 305 فتح مکه
ص: 143
780 گوید: پیش از اسلام بین قبیله خزاعه و بنیبکر اختلاف و درگیري بود، با آمدن اسلام و درگیر شدن با مسائل دین / واقدي 2
جدید دست از اختلاف برداشتند تا آنکه صلح حدیبیه پیش آمد. بنیبکر همپیمان قریش و خزاعه که در جاهلیت با عبدالمطلب
پیمان داشتند همپیمان رسول خدا (ص) شدند. بعدها انس بن زُنَیم دِیلی از قبیله بنیبکر رسول خدا (ص) را در شعري هجو کرد،
نوجوانی از خزاعه به او حمله کرد و سرش را شکست و با این حادثه بین دو قبیله دوباره فتنه برپا شد.
783 بیست و دو ماه که از انعقاد صلح حدیبیه گذشت، بنینُفاثه که تیرهاي از بنیبکر بودند نزد قریش رفتند و / به روایت واقدي 2
از آنان خواستند تا ایشان را در جنگ با بنیخزاعه با نیرو و سلاح یاري دهند. قرار شد قریش این کار را پنهانی انجام دهند، آنگاه
گروهی از سران قریش در حالی که چهره خود را با نقاب پوشانده بودند، همراه جمعی از یاران خود به کمک بنیبکر شتافتند و
شبانه به اتفاق آنان به گروهی از خزاعه که در سر آب وَتِیر در نزدیکی مکه خواب بودند حمله بردند و حدود بیست و سه نفر از
آنان را که بیشترشان زن و کودك و افراد ضعیف بودند کشتند. بامدادان شرکت قریش در این حمله برملا شد و آنان از کار خود
پشیمان شدند و دریافتند که عهد و پیمان خود را با رسول خدا شکستند. عمرو بن سالم خزاعی از تیره بنیکعب همراه چهل نفر
براي شِکوه و دادخواهی و طلب یاري رهسپار مدینه شد و در حالی که پیامبر با اصحاب در مسجد نشسته بودند به حضور ایشان
رسید. آنگاه از قریش که بنیبکر را کمک کرده بودند شکایت کرد و ظلم و مصائبی را که بر آنان وارد شده بود، در

صفحه 155 از 305 فتح مکه
ص: 144
.« یاري نشوم اگر همانگونه که خودم را یاري میدهم بنیکعب را یاري نکنم » : ضمن اشعاري جانسوز بیان نمود. پیامبر (ص) فرمود
سپس بُدیل بن وَرْقاء خزاعی نیز با مردانی از خزاعه رهسپار مدینه شد و آنچه را بر سرشان آمده بود به رسول خدا (ص) گزارش
دادند و از قریش شکایت کردند.
نگرانی قریش
785 گوید: حارث بن هشام و عبدالله بن ابی ربیعه نزد ابوسفیان آمدند و گفتند این کاري است که به ناچار باید اصلاح / واقدي 2
گردد و اگر اصلاح نشود محمد با اصحاب خود به سراغ ما خواهد آمد. با آنکه ظاهرا ابوسفیان در این ماجرا شرکت نداشت و به
785 خود او تصریح کرد که در این / روایت اعلام الوري/ 105 از امام صادق (ع) او در این هنگام در شام بود و به روایت واقدي 2
کار حضور نداشته و با وي مشورت هم نشده است. با این حال براي جلوگیري از سقوط مکه و سروري قریش صلاح در این دید
که براي تحکیم و تمدید پیمان به مدینه برود، زیرا ابوسفیان میدانست پس از سقوط خیبر که پشتوانه خوبی براي قریش به شمار
میآمد و رفتن سیاستمداران و سردارانی چون عمرو عاص و خالدبن ولید به مدینه، دیگر قریش چندان توان مقابله با سپاه اسلام را
38 و شیخ مفید/ / ندارد. ابوسفیان سرانجام نزد رسول خدا (ص) آمد و در باب تمدید عهدنامه سخن گفت. به روایت ابناسحاق 4
مگر از ناحیه شما حادثهاي رخ داده » : 792 و اعلام الوري/ 105 پرسید / 96 حضرت به او پاسخی نداد ولی به روایت واقدي 2
.«؟ است

صفحه 156 از 305 نگرانی قریش
ص: 145
.« پس ما همچنان بر صلح حدیبیه و مدت آن پایبندیم » : ابوسفیان گفت: نه، به خدا پناه میبرم. حضرت فرمود
آنگاه ابوسفیان از ابوبکر و عمر خواست تا در مورد تمدید و تحکیم عهدنامه با پیامبر گفتگو کنند، آنان نپذیرفتند. از آنجا به
رسول خدا بر کاري » : منزل حضرت علی (ع) آمد و از ایشان خواست تا نزد رسول خدا از وي شفاعت کند. امیرالمؤمنین فرمود
سپس از حضرت فاطمه (س) درخواست کرد تا کودکانش را که در .« تصمیم گرفته و ما را یاراي آن نیست که با وي سخن بگوییم
فرزندانم هنوز خردسال هستند. وانگهی احدي برخلاف رسول خدا » : حال بازي بودند دستور دهد قریش را پناه دهند. ایشان فرمود
چیزي که برایت فایده داشته » : ابوسفیان به علی (ع) گفت کار بر من دشوار شده است، چاره چیست؟ حضرت فرمود .« پناه نمیدهد
پرسید این کار فایدهاي دارد؟ .« باشد نمیدانم ولی تو سرور بنیکنانهاي، برخیز و بین مردم یکجانبه تمدید پیمان را اعلام کن
ابوسفیان برخاست به مسجد رفت و گفت: اي مردم من پیمان را .« نه به خدا، گمان نمیکنم ولی چارهاي جز این نداري » : فرمود
تمدید کردم و سپس بر شتر خود سوار شد و به مکه بازگشت.
شیخ مفید/ 70 میگوید: ابتکاري که امیرالمؤمنین (ع) درباره ابوسفیان انجام داد بهترین تدبیر بود، زیرا هم با نرمی و ملایمت
ابوسفیان را از مدینه خارج کرد بهطوري که او گمان میکرد کاري انجام داده است و با بیرون راندن ابوسفیان این خطر دفع شد که
اگر او در مدینه میماند و فکر خود را دنبال میکرد و کار را بر پیامبر دشوار میساخت، حداقل کار فتح مکه به تعویق میافتاد و
چنانچه ناراحت و دستخالی به مکه

صفحه 157 از 305 نگرانی قریش
ص: 146
بازمیگشت قریش را بر ضد رسول خدا (ص) تحریک و اندیشه جنگ را در سر میپروراند.
وقتی ابوسفیان به مکه رسید و شرح مسافرت خود را به قریش گفت او را ملامت کردند و فهمیدند که نتوانسته است کاري انجام
دهد.
لغزش حاطب
با پیمانشکنی قریش مانع فتح مکه برطرف و راه آن باز شد.
رسول خدا (ص) تصمیم گرفت خانه خدا را از لوث شرك پاك کند و به شیطنت چندین ساله ماجراجویان قریش خاتمه دهد.
بنابراین بدون آنکه مقصد خود را بیان کند دستور داد تا مسلمانان آماده شوند.
796 گویند: ابوقَتادة بن رِبْعی را همراه هشت نفر به منطقه اضَم اعزام کرد تا چنین تصور شود که / 40 و واقدي 2 / ابن اسحاق 4
پیامبر آهنگ آن ناحیه را دارد و از خدا خواست اخبار جنگ به قریش نرسد. چون سپاه اسلام براي حرکت آماده شد برخی از
مردم به هر نحوي که بود از حقیقت امر مطلع گردیدند. حاطب بن ابیبَلْتَعَه که از بدریون و پیک رسول خدا (ص) نزد پادشاه مصر
بود، نامهاي به سه نفر از سران قریش نوشت و آنان را از حرکت پیامبر مطلع ساخت. آنگاه نامه را به زنی به نام ساره داد تا آن را
از بیراهه به قریش برساند. ساره نامه را در میان بافته موهاي خود پنهان کرد و راه مکه را در پیش گرفت. جبرئیل این ماجرا را به
رسول خدا خبر داد و ایشان علی (ع) و زبیر یا به روایتی مِقْداد را امر فرمود تا در بین راه نامه را از او بگیرند.
امیرالمؤمنین و زبیر در بین راه به ساره رسیدند و او را از شتر پیاده و

صفحه 158 از 305 لغزش حاطب
ص: 147
به خدا سوگند نه به رسول خدا دروغ گفته شده و نه به ما، » : بارهایش را جستجو کردند ولی چیزي نیافتند. حضرت علی (ع) فرمود
همین که جدیت امیرالمؤمنین را دید گفت کنار بروید و روي خود را .« یا خودت نامه را بیرون بیاور یا اینکه ما تفتیشت میکنیم
برگردانید آنگاه نامه را از میان موهاي خود درآورد و به آنان داد. علی بن ابیطالب نامه را گرفت و نزد پیامبر آورد. حضرت از
گفت: اي رسول خدا من به خدا و رسول ایمان دارم و هیچ گونه تغییر و تبدیل .«؟ چه چیز تو را به این کار واداشت » : حاطب پرسید
هم در عقیدهام ندادهام. چون در میان قریش عشیرهاي ندارم و خانوادهام بین آنان تنها هستند، خواستم به سبب این کار خانوادهام را
حمایت کنند. پیامبر (ص)، حاطب را عفو کرد و سه آیه نخست سوره مُمْتَحَنَه در برائت او نازل شد.
تجهیز و حرکت سپاه
رسول خدا (ص) به اعراب بادیهنشین پیام داد که هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد باید ماه رمضان در مدینه باشد. ده هزار
نفر از قبایل مختلف آماده شدند. پیامبر ابورُهْم غفاري و یا ابن اممکتوم را به جانشینی خود گذاشت و با سپاه اسلام عصر چهارشنبه
158 و طبرسی/ 106 دوم ماه رمضان سال هشتم هجرت به سوي جنوب مدینه حرکت کرد. / و یا جمعه دهم و به روایت یعقوبی 2
در بیست فرسنگی مکه به قُدید که رسید در بِئر ابنعِنَبَه اردو زد و پرچمها را برافراشت و پرچم مهاجران را به علی بن ابیطالب
سپرد.
عباس بن عبدالمطلب که در مکه میزیست و هنوز هجرت

صفحه 159 از 305 تجهیز و حرکت سپاه
ص: 148
نکرده بود، به نقل جوامع السیره/ 180 مقارن حرکت پیامبر به قصد هجرت از مکه خارج شد و در ذيالحُلَیفَه به رسول خدا (ص)
برخورد، بار و بنه خود را به مدینه فرستاد ولی خودش همراه آن حضرت به مکه بازگشت.
پشیمانی دو گناهکار بزرگ
42 ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب عموزاده پیامبر که حضرت را هجو میکرد و در تمامی جنگها بر / به روایت ابن اسحاق 4
ضد رسول خدا شرکت داشت تا آنجا که حضرت خونش را هدر شمرده بود، همراه عبدالله بن ابی امیه مخزومی پسر عمه پیامبر و
برادر ام سلمه که او نیز از مخالفان و دشمنان سرسخت آن حضرت بود، در همین ایام براي پذیرش اسلام راهی مدینه شدند. در بین
راه به سپاه اسلام برخوردند و خواستند با واسطه شدن عباس بن عبدالمطلب خدمت پیامبر (ص) برسند، ولی حضرت نپذیرفت. ام
مرا به آنان » : سلمه نزد حضرت شفاعت آنان را نمود و گفت یکی پسر عمو و دیگري پسر عمه و برادر همسرت است. پیامبر فرمود
ابوسفیان بن حارث که فرزند .«! نیازي نیست، پسر عمویم آبرویم را ریخت، پسر عمه و برادر همسرم هم گفت آنچه را که گفت
خردسالش را به همراه داشت گفت به خدا سوگند یا مرا میپذیرد یا دست این پسرم را میگیرم و سرگردان در بیابانها میگردم تا
هر دو از گرسنگی و تشنگی جان دهیم! هنگامی که این مطلب به پیامبر رسید بر آنان دلسوزي و مهربانی نمود و به حضور پذیرفت
و آن دو نزد حضرت مسلمان شدند.

صفحه 160 از 305 پشیمانی دو گناهکار بزرگ
ص: 149
164 گوید: علی (ع) به ابوسفیان گفت از روبرو نزد رسول خدا برود و در مقابل آن حضرت بایستد و آنچه را / ابن اثیر در کامل 2
برادران یوسف به او گفتند به پیامبر بگوید. ابوسفیان سرافکنده در مقابل رسول خدا ایستاد و گفت: به خدا سوگند که همانا
خداوند تو را بر ما برتري داد گر چه ما گناهکاریم! پیامبر با یک دنیا بزرگواري و رحمت تمام جنایات و بیمهريها را نادیده
گویند ابوسفیان بن حارث از خجالت و شرمندگی تا آخر عمر هیچ گاه به چهره .«! امروز بر شما سرزنشی نیست » : گرفت و فرمود
رسول خدا (ص) نگاه نکرد.
اطلاع ابوسفیان از سپاه اسلام
814 مینویسد: تا هنگامی که مسلمانان در مَرُّ الظَّهْران فرود آمدند هیچگونه اطلاعی به قریش نرسیده بود ولی آنان بیم / واقدي 2
داشتند که شاید رسول خدا (ص) به جنگ ایشان بیاید. پیامبر در مَرُّ الظَّهْران دستور داد هر فردي شبانگاه آتشی برافروزد، مجموعا
ده هزار شعله آتش افروخته شد. ابوسفیان، حکیم بن حزام و بُدَیل بن وَرْقاء خزاعی براي به دست آوردن اخبار از شهر خارج گشتند
و با دیدن آتش سپاه اسلام وحشتزده شدند. عباس بن عبدالمطلب براي جلوگیري از خونریزي بهسوي مکه آمد و در نزدیکی
شهر ابوسفیان را دید. ابوسفیان از او پرسید چه خبر است؟ عباس گفت واي بر تو این رسول خداست با ده هزار نفر از مسلمانان، اگر
بر تو ظفر یابد گردنت را میزند. بیا به دنبال من بر همین استر سوار شو تا تو را نزد او ببرم و برایت امان بگیرم. عباس

صفحه 161 از 305 اطلاع ابوسفیان از سپاه اسلام
ص: 150
با شتاب ابوسفیان را نزد رسول خدا (ص) آورد و عرض کرد من او را امان دادهام. عمر اصرار داشت که ابوسفیان باید کشته شود.
.« او را داخل خیمه خود ببر و صبح نزد من بیاور » : پیامبر به عباس فرمود
واي بر تو اي ابوسفیان! آیا وقت آن نرسیده که » : عباس صبحگاهان ابوسفیان را آورد. هنگامی که رسول خدا (ص) او را دید فرمود
گفت پدر و مادرم فداي تو باد چقدر بردبار و بزرگوار و خویشاوند دوستی. به خدا «؟ بدانی خدایی جز خداوند یگانه نیست
واي بر تو » : سوگند من هم گمان کردم اگر همراه خداوند خدایی دیگر وجود داشت تا کنون مرا یاري کرده بود. حضرت فرمود
207 / گفت: اما درباره این مطلب هنوز در دل من تردیدي است! ابنشهر آشوب 1 .«؟ هنوز وقت آن نرسیده که بدانی من پیامبرم
گوید: علی (ع) خواست با شمشیر او را بکشد، اما پیامبر مانع شد. عباس گفت: واي بر تو! اسلام بیاور قبل از آنکه گردنت زده
شود. مقصود عباس این بود که با اظهار اسلام مصونیت پیدا کند نه اینکه در پذیرش اسلام مجبور باشد. ابوسفیان در این هنگام از
روي اضطرار شهادتین را بر زبان جاري کرد و به روایت طبرسی/ 108 با لکنت زبان آن را ادا نمود و اسلام آورد. عباس به رسول
هر کس وارد خانه ابوسفیان » : خدا (ص) عرض کرد ابوسفیان مردي است خواهان فخر، براي او مزیتی قائل شوید. حضرت فرمود
روشن است دارالامان بودن خانه ابوسفیان هیچ گونه .« شود، یا در خانه خود را ببندد و یا داخل مسجدالحرام شود در امان است
فضیلتی براي وي به حساب نمیآمد، زیرا به گفته ابنحزم در جوامع السیره/ 182 خانه هر فرد مکی چنین حکمی داشت. ابن اسحاق
46 گوید: چون ابوسفیان خواست برود حضرت به عباس دستور داد او را در تنگناي دره نگهدارد تا /4

صفحه 162 از 305 اطلاع ابوسفیان از سپاه اسلام
ص: 151
سپاهیان خدا بر وي بگذرند و او عظمت و شُکوه آنان را ببیند تا مبادا به فکر مقاومت بیفتد. عباس چنان کرد و واحدهاي سپاه
اسلام یکایک از تنگناي دره عبور میکردند تا آنکه نوبت به کتیبۀ الخضراء رسید که رسول خدا (ص) در بین آنان بود. ابوسفیان
با دیدن این صحنه باطن خود را آشکار کرد و به عباس گفت: پادشاهی برادرزادهات بالا گرفته است! عباس گفت: این پادشاهی
نیست بلکه پیامبري است.
سقوط مکه و تسلیم قریش
ابوسفیان با شتاب به مکه آمد و دستور امان را به مردم ابلاغ کرد و قریش را از مخالفت و مقاومت و سرسختی برحذر داشت. به
302 / 47 و نویري 17 / 59 او به مردم مکه گفت اگر اسلام نیاورند نابود خواهند شد. به نقل ابن اسحاق 4 / روایت یعقوبی 2
ابوسفیان گفت: اي گروه قریش این محمد است، با سپاهی آمده که شما توان مقابله با آن را ندارید! همسرش هند او را توبیخ کرد
و گفت گوش به سخن این پیر خرفت ندهید و مردم را به پایداري و قتل شوهرش فرا خواند. ابوسفیان گفت به حرف این زن مغرور
نشوید که کار از کار گذشته است، هر کس وارد خانه من شود درامان است. مردم گفتند خدا تو را بکشد، خانهات که مشکلی از
ما حل نمیکند، مگر خانه تو چقدر وسعت دارد؟! ابوسفیان گفت: هر کس داخل خانه خویش بماند و یا وارد مسجد الحرام شود
در امان است. مردم در این هنگام متفرق شدند، عدهاي به خانههاي خود و گروهی به مسجدالحرام رفتند.
رسول خدا (ص) در ذيطُوي سپاه خود را به چهار دسته تقسیم و شهر

صفحه 163 از 305 سقوط مکه و تسلیم قریش
ص: 152
مکه را از چهار سو محاصره کرد و به روایت طبرسی/ 110 دستور اکید صادر کرد جز با کسانی که سر جنگ دارند جنگ نشود.
مقصود حضرت این بود تا جایی که ممکن است از جنگ و خونریزي اجتناب شود و مکه بدون خونریزي فتح گردد. به روایت ابن
49 و شیخ مفید/ 71 سعد بن عباده بزرگ انصار که پرچم انصار را حمل میکرد بر مشرکان قریش خشم برد و فریاد زد: / اسحاق 4
أَلْیَوْمُ یَوْمُ الْمَلْحَمَۀ أَلْیَوْمُ تُسْبَی الْحَرَمَۀ
امروز روز کشتار و انتقام است، امروز زنان اسیر خواهند شد!
آنگاه گفت: اي گروه اوس و خزرج انتقام روز احد را بگیرید! عباس به پیامبر گفت: یا رسول الله آیا نمیشنوي سعد بن عباده چه
علی پرچم را از .« خودت را به سعد برسان و پرچم را از او بگیر و با ملایمت وارد مکه شو » : میگوید؟ پیامبر به امیرالمؤمنین فرمود
208 سعد به علی (ع) گفت اگر جز تو کس دیگري بود هرگز نمیتوانست پرچم را از من / سعد گرفت. به روایت ابنشهر آشوب 1
بگیرد. امیرالمؤمنین به جاي شعار تهدیدآمیز سعد فریاد زد:
.« أَلْیَوْمُ یَوْمُ الْمَرْحَمَۀ »
امروز روز مهربانی است.
722 همان گونه که پیامبر (ص) فرموده بود با پرچم وارد مکه شد و آن را در کنار حجرالاسود برافراشت. / آنگاه به نقل واقدي 3

صفحه 164 از 305 سقوط مکه و تسلیم قریش
ص: 153
منشور رأفت در عین قدرت
پیامبر اکرم (ص) در آستانه ورود به مکه و فتح امّ القري فرمانی بسیار مترقی و بشر دوستانه که در بردارنده حقوق کامل و حرّیت و
آزادي انسان و آسیبدیدگان جنگی است و تا انقراض عالم پیشرفته و قابل اجرا بوده صادر کرد و با یک دنیا مهر و محبت به
روایت الاموال ابوعبید/ 141 و فتوح البلدان بلاذري/ 53 چنین فرمود:
.« أَلا لا یُجْهَزَنَّ عَلی جَرِیحٍ وَلا یُتْبَعَنَّ مُدْبِرٌ وَ لا یُقْتَلَنَّ أَسِیرٌ، وَ مَنْ أَغْلَقَ بابَهُ فَهُوَآمِنٌ »
هان اي سپاهیان! هیچ مجروحی نباید از پا درآید، هیچ گریزانی نباید دنبال گردد، هیچ اسیري نباید کشته شود و هر کس داخل
خانهاش بماند در امان است.
147 مسجدالحرام و خانه ابوسفیان را نیز امانگاه قرار داد و از همه جالبتر اینکه به روایت / علاوه بر این به روایت ابن اسحاق 4
هر کس » : امتاع الاسماع/ 379 پرچم امانی بست و به دست ابورُوَیحَه عبدالله بن عبدالرحمن خثعمی داد و دستور فرمود فریاد بزند
.« زیر پرچم ابورُوَیحه درآید در امان است
رسول خدا روز جمعه بیستم ماه رمضان سال هشتم هجرت نزدیک ظهر همراه سپاهیان اسلام بهگفته مقریزي در امتاع الاسماع/ 377
« إِذَا جَاءَ نَصْ رُالله » در حالیکه بر شتر قصواي خود سوار و به نشانه تواضع و فروتنی در برابر الله سر خود را پایین افکنده بود و سوره
را که در همان وقت نازل شد زمزمه میکرد، وارد مکه گردید و شهر بدون مقاومت تسلیم او شد. حضرت در این هنگام نگاهی به
مسلمانان افکند، کثرت و

صفحه 165 از 305 منشور رأفت در عین قدرت
ص: 154
زندگی جز زندگی آخرت نیست. « لا عَیْشَ إِلّا عَیْشُ الآخِرَة » : شوکت آنان هیچگونه تأثیري در او نگذاشت و فرمود
آنگاه سر بر جهاز شتر گذاشت و خدا را سجده کرد. شگفتا! این لحظه حضرت که آشکارا و در اوج قدرت وارد مکه میشد با
آن لحظه که در نهایت ضعف و پنهانی از مکه خارج میگشت هیچ تفاوتی نداشت!
صفوان بن امیه، عِکْرِمَۀ بن ابیجهل و سهیل بن عمرو عدهاي را براي جنگ و مقاومت در مقابل مسلمانان در خَنْدَمَه گرد آوردند.
875 بیست و چهار نفر از / 50 دوازده یا سیزده نفر و به روایت واقدي 2 / اینان با خالد بن ولید درگیر شدند. به روایت ابناسحاق 4
مشرکان کشته و دو یا سه نفر از مسلمانان شهید شدند.
سپاهیان اسلام از چهار سو وارد شهر شدند و در میعادگاه خود که مسجدالحرام بود به هم رسیدند و پیرامون کعبه حلقه زدند. به
825 پیامبر دستور داد فقط ده نفر، شش مرد و چهار زن که جرمشان بسیار سنگین بود مجازات شوند گرچه زیر / روایت واقدي 2
پرده کعبه پنهان شده و یا به آن چنگ زده باشند. اینان عبارت بودند از عِکْرِمَۀ بن ابیجهل، هَبّار بن اسْوَد، عبدالله بن سعد، مِقْیس
بن صُ بابه، حُوَیرِث بن نُقَیذ، عبدالله بن هلال، هند بنت عُتبه، ساره آزاد شده عمرو بن هاشم، قُرَینا و قُرَیبَه کنیزان ابن خَطَل که در
آوازهخوانی خود رسول خدا را هجو میکردند. از این عده چهار نفر کشته و بقیه بخشوده شدند.
پیامبر (ص) در این مدت که در مکه بود به خانه کسی نرفت، ابورافع در حَجُون کنار قبر حضرت ابوطالب و خدیجه خیمهاي از
چرم براي ایشان برپا ساخت. حضرت در حَجُون اقامت داشت و براي نماز به

صفحه 166 از 305 منشور رأفت در عین قدرت
ص: 155
مسجدالحرام میرفت.
تطهیر کعبه از بتها
831 گوید: رسول خدا (ص) پس از شستشو و ساعتی استراحت در خیمه خود بر ناقه قصوا سوار شد و در حالیکه / واقدي 1
سپاهیان در برابرش صف کشیده بودند راهی مسجدالحرام گردید. سوار بر شتر طواف و با چوبدستی خود حجرالاسود را استلام
کرد و تکبیر گفت. مسلمانان همه با تکبیر آن حضرت تکبیر گفتند، آنچنان که مکه از صداي تکبیر آنان به لرزه درآمد! در این
هنگام مشرکان بر فراز کوهها ایستاده و نظارهگر این صحنه بودند.
71 گوید: آنگاه با چوبدستی خود اشاره میکرد به هر یک از سیصد و شصت بتی که پیرامون خانه کعبه / بیهقی در دلائل النبوه 5
نصب شده بود و آنها واژگون میشدند و حضرت آیه هشتاد و یک سوره اسراء را قرائت میفرمود: (جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ
الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً).
86 و دیگران از امیرالمؤمنین نقل / چند بت بزرگ از جمله هُبَل در موضع بلند قرار داشت که دست به آنها نمیرسید. دیاربکري 2
پیامبر به من فرمود کنار کعبه بنشین، نشستم. آنگاه رسول خدا (ص) بر شانههایم بالا رفت و فرمود برخیز. من » : کردهاند که گفت
برخاستم. وقتی دید من از نگهداري وي ناتوانم فرمود بنشین، نشستم و آن حضرت از شانه من پایین آمد سپس او نشست و به من
فرمود بر شانه من بالا برو. بر شانههاي حضرت بالا رفتم، بعد مرا بلند کرد. در این هنگام تصور کردم

صفحه 167 از 305 تطهیر کعبه از بتها
ص: 156
اگر بخواهم میتوانم به افق آسمان برسم، آنگاه بر بام کعبه رفتم و رسول خدا (ص) کنار رفت. بت بزرگ قریش را فرو افکندم
سپس از طرف ناودان خودم را به زمین پرتاب کردم چون زمین خوردم لبخندي زدم. پیامبر پرسید چرا لبخند میزنی؟ گفتم چون
خودم را از مکان مرتفع پرتاب کردم و هیچ گونه دردي احساس نکردم. پیامبر (ص) فرمود: چگونه بدنت دچار درد شود در
.« حالیکه محمد تو را بالا برد و جبرئیل فرود آورد
دریاي بیساحل رحمت
323 گوید: پیامبر (ص)، امیرالمؤمنین را دنبال عثمان بن طلحه عَبْدَرِي فرستاد تا کلید کعبه را بگیرد / قَسْطَلانی در المَواهِبُ اللَّدُنِّیه 1
آنگاه کلید را به .« اگر میدانستی او فرستاده خداست از دادن کلید امتناع نمیکردي » : اما او از دادن کلید امتناع ورزید. علی فرمود
زور از دست عثمان گرفت و آورد و در کعبه را گشود. پیامبر داخل کعبه شد و دستور داد تصاویر و صورتهایی را که مشرکان در
آنجا حک کرده بودند محو کردند و شستند. آنگاه در کعبه را گرفت و در حالی که مردم اطراف آن حضرت را گرفته بودند بر
در کعبه ایستاد و با چشمانی که بارقه رحمت و عطوفت از آنها ساطع بود قریش را نظاره میکرد.
قریش که بیست سال بزرگترین جنایتها را در حق آن حضرت روا داشته و از هیچ آزار و اذیتی دریغ نورزیده و او را مجبور به
ترك وطن کرده بودند، اینک زندگی و مرگ خود را زیر لبان مبارك رسول خدا (ص) میدیدند. نفسها در سینهها حبس شده و
همه منتظر

صفحه 168 از 305 دریاي بیساحل رحمت
ص: 157
بودند تا ببینند پیامبر پس از آن همه بدي که از قریش دیده اکنون با آنان چه میکند. رسول خدا (ص) که هر چه قدرتش فزونی
835 سخنان خود را / 54 و واقدي 2 / مییافت فروتنی و مهربانیش بیشتر میشد، نگاهی به قریش کرد و به روایت ابن اسحاق 4
سپاس خدایی را که وعده خویش را انجام داد و بنده خود را یاري کرد و به تنهایی گروهها را شکست داد. شما » : چنین آغاز کرد
گفتند: نیک میگوییم و نیک میپنداریم، برادري بزرگوار و فرزند برادري بزرگوار هستی که «؟ چه میگویید و چه میپندارید
قدرت یافتهاي. در این هنگام دریاي رحمت تمام آزارها، بديها، کینهتوزيها، ددمنشیها و جنگهاي بیرحمانه قریش را نادیده
گرفت و در حالی که اشک در چشمان مبارکش حلقه زده بود و مردم نیز همه گریان بودند، با یک دنیا مهربانی و عطوفت و
رحمت فرمود:
.« فَإِنِّی أَقُولُ لَکُمْ کَمَا قَالَ أَخِی یُوسُفُ: لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ الُله لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ »
من همان را میگویم که برادرم یوسف گفت. امروز بر شما ملامتی نیست خداوند بیامرزدتان، او مهربانترین مهربانان است.
.« اذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقاء »
بروید که شما آزادشدگان هستید.
میگویند. « طُلَقاء » از اینرو به اهل مکه
بیشک این عفو و گذشت حیرتانگیز رسول اکرم (ص) از زیباترین و درخشانترین جلوههاي مهر و محبت بود که به دست
مهرپرور آن پیامآور رحمت تجلی کرد تا آنجا که در طول تاریخ بشر نمونهاي براي آن

صفحه 169 از 305 دریاي بیساحل رحمت
ص: 158
نمیتوان یافت و جدا قلم و زبان از تحریر و بیان آن عاجز و درمانده است! باري، حضرت کلید کعبه را دوباره به عثمان بن طلحه
60 خواسته یا / عَبْدَرِي داد. مردم گروه گروه، کوچک و بزرگ، زن و مرد خدمت آن حضرت میرسیدند و به روایت یعقوبی 2
ناخواسته ایمان میآوردند.
306 مردم بر سر کوه صفا جمع شدند تا با پیامبر (ص) بر پذیرش اسلام بیعت کنند، رسول خدا با مردان / به روایت عیون التواریخ 1
/ بر این موضوع بیعت کرد که در حد توان پیرو و گوش به فرمان خدا و رسولش باشند و سپس از زنان نیز بیعت گرفت. واقدي 2
850 گوید: در این هنگام هند همسر ابوسفیان از بین زنان برخاست خدمت پیامبر آمد و گفت اي رسول خدا با شما دست بیعت
بدهم؟ حضرت فرمود:
.« إِنِّی لا أُصَافِحُ النِّسَاءِ »
من با زنان دست نمیدهم.
به روایت ابن عبدالبر در الدرر/ 221 روز دوم فتح مکه رسول خدا (ص) خطبه بسیار مهمی براي مردم ایراد فرمود و پارهاي از
احکام اسلام را بیان کرد.
در پایان این بحث تذکر چند نکته ضروري است:
الف. گرچه تمامی قریش صلح حدیبیه را نقض نکرده بودند ولی سکوت آنان دال بر رضا بود و به همین لحاظ رسول خدا (ص)
پیمانشکنی را از سوي همه آنان تلقی کرد. همانگونه که در اخراج یهود بنیقینقاع و بنینضیر و کشتن بنیقریظه همه آنان نقض
عهد نکرده بودند ولی با سکوتشان به این امر راضی بودند.
ب. پس از کشته شدن سران قریش در جنگ بدر، از جمله ابوجهل و

صفحه 170 از 305 دریاي بیساحل رحمت
ص: 159
عتبه ریاست قریش به ابوسفیان رسید و او جنایتکارترین فرد قریش و امّ الفساد بود، کلیه جنگهاي قریش بر ضد رسول خدا (ص)
را او فرماندهی کرد و شکی نیست که اگر قرار بود کسی از قریش مجازات شود و تاوان جنایتهاي چندین ساله خود را بر ضد
پیامبر و مسلمانان بپردازد به طور قطع شخص ابوسفیان بود. با این وصف چرا عباس بن عبدالمطلب آنقدر در حفظ جان و
نگهداري او کوشید معلوم نیست و اما اینکه امان به ابوسفیان داد، عباس در مقامی نبود که بتواند به او امان بدهد. منتهی با اصرار
زیاد این امان را تا حدي بر گردن پیامبر گذاشت. به راستی ابوسفیان که برادرزاده عباس را آنقدر آزار داده و برادرش حمزه را به
فجیعترین وجه کشته و مثله کرده بود، چرا در نگاه عباس محترم بود؟ روشن نیست. شاید مقصود عباس این بود که اگر ابوسفیان
کشته شود دیگر کسی نمیتواند قریش را یک دست متقاعد به تسلیم کند و این باعث هرج و مرج و خونریزي زیاد میگردد. هر
چه بود کوشش بیدریغ وي در سالم نگهداشتن ابوسفیان مؤثر افتاد و آن عنصر خونآشام از این معرکه جان سالم به در برد. البته
باید حق داد که با تسلیم شدن او راه براي تسلیم شدن قریش هموار گشت.
623 مینویسد: اکثر / ج. بین علما اختلاف است که آیا مکه عَنْوَةً، یعنی با قهر و غلبه فتح شد و یا صلحاً؟ ابن قَیم در زادالمعاد 3
اهل علم میگویند عَنْوَةً فتح شد، چرا که گروهی از مکیان با خالد جنگیدند و پیامبر فرمود جنگ در آن حرام است فقط چند
ساعتی براي من حلال شد و چون خداوند حرمت مکه را بزرگ شمرده پیامبر (ص) به احترام و حرمت مکه اهالی آن را اسیر
نگرفت و اموال آنان را قسمت نکرد و اهل مکه را به

صفحه 171 از 305 دریاي بیساحل رحمت
ص: 160
عنوان اسیر آزاد کرد. شافعی و برخی دیگر میگویند مکه با صلح فتح شد، چون پیامبر به اهل مکه امان داد به همین جهت خانه و
اموالشان را هم قسمت نکرد. برخی هم مانند ابنحزم در جوامع السیره/ 182 گفتهاند که مکه مُؤَمَّنَۀً فتح شد. به این معنی که
حضرت به مکیان و زنان و فرزندانشان امان داد، آنان را اسیر نکرد و اموالشان را نیز به غنیمت نگرفت.
قلم عفو بر جرائم آنان کشید و تمامی دشمنیها « الإِسْلَامُ یَجُبُّ ما کانَ قَبْلَهُ » د. رسول خدا (ص) تمامی مردم مکه را بخشید و با اصل
و کینهتوزيهاي سابق را نادیده گرفت.
ه. همانگونه که قبلًا متذکر شدیم با فتح مکه دیگر راه هجرت بسته و تعطیل شد. رسول خدا (ص) فرمود:
.« لا هِجْرَةَ بَعْدَ الْفَتْح »
بعد از فتح مکه دیگر هجرت نیست.
کسانی که مانند اکثر امویان پس از فتح مکه به مدینه میآمدند، مهاجر محسوب نمیشدند و آیات قرآن درباره فضیلت مهاجران
شامل آنان نمیشد.
و. پیامبر (ص) در فتح مکه هیچ کس را بر پذیرش اسلام اجبار نکرد، همه را آزاد گذاشت تا به دلخواه و انتخاب خود مسلمان
شوند. حتی ابوسفیان را هم مجبور نساخت تا آنجا که وقتی ابوسفیان بیحرمتی کرد و گفت من همواره در رسالت تو شک
60 / داشتهام و دارم او را تهدید نکرد، خود او به توصیه دوستش عباس به صورت ظاهر اسلام را پذیرفت. به روایت ابن اسحاق 4
صفوان هم وقتی خدمت پیامبر (ص) رسید گفت دو ماه به من مهلت بدهید تا درباره پذیرش اسلام فکر کنم. حضرت

صفحه 172 از 305 دریاي بیساحل رحمت
ص: 161
به همین جهت بود که عده زیادي پس از فتح مکه تا سال نهم، یعنی نزدیک یک سال بر .« چهار ماه به تو مهلت میدهم » : فرمود
شرك خویش باقی بودند.
جمع طَلیق به معناي اسیران آزاد شده است، این لقب نشان دهنده سوء پیشینه قریش است که براي همیشه بر پیشانی آنان « طُلَقاء » . ز
میگویند. این لقب هم تعریضی « مُسْلِمَۀُ الْفَتْح » نیز جمع مسلم است، به کسانی که در فتح مکه مسلمان شدند « مُسْلِمَه » . نقش بست
دارد به اینکه اینان کسانی هستند که تا زمان فتح مکه بر شرك خود باقی بودهاند و پس از فتح مکه مسلمان شدند.
ح. فتح مکه که فتح الفتوح و فتح اعظم نام گرفت، به سیادت و سروري قریش و سلطه آنان در حجاز پایان داد. طوایفی که زیر
سلطه فکري و سیاسی قریش بودند همواره چنین میپنداشتند که اگر مکیان بر باطل بودند و دین اسلام بر حق بود قریش شکست
336 از عمرو بن سَلَمَه جَرْمی نقل میکند که گفت: مردم منتظر بودند که اگر مکه فتح شود / میخورد. ابنسعد در طبقات 1
مسلمان شوند و میگفتند منتظر بمانید اگر محمد بر قریش پیروز گردد پس او راستگو و پیامبر است و چون خبر فتح مکه رسید
همه اقوام اقدام به پذیرش اسلام نمودند. مسعودي در التنبیه و الاشراف/ 239 گوید: هنگامی که رسول خدا (ص) مکه را فتح کرد
و قریش تسلیم او شد عرب به اسلام روي آورد.
سریه خالد بن ولید
رسول خدا (ص) پس از فتح مکه سرایا و دستههایی به اطراف مکه

صفحه 173 از 305 سریه خالد بن ولید
ص: 162
70 از امام باقر (ع) روایت میکند که خالد / اعزام کرد تا مردم را به اسلام دعوت کنند ولی فرمان جنگ به آنان نداد. ابناسحاق 4
بن ولید را همراه سیصد و پنجاه نفر از مهاجر و انصار و قبیله بنیسُلیم به سوي بنیجَذیمه در غُمَیصا درنزدیکی مکه فرستاد تا آنان
را به اسلام فرا خواند. خالد برخلاف دستور پیامبر بر بنیجَذیمه هجوم برد، آنان از ترس مسلح شدند. خالد از ایشان پرسید در چه
حالی به سر میبرید؟ گفتند ما مسلمان هستیم، نماز میگزاریم و محمد را تصدیق کرده و در محله خودمان مسجد ساختهایم و اذان
میگوییم. گفت چرا سلاح به دست گرفتهاید؟ گفتند بین ما و گروهی از اعراب دشمنی است ترسیدیم شما از آنان باشید بدین
لحاظ سلاح برداشتیم. خالد گفت سلاح را کنار بگذارید. آنان سلاح خود را بر زمین گذاشتند. آنگاه دستور داد همه آنان را به
اسارت گرفتند. خالد سپس خیانت کرد و به سبب عداوت و دشمنی دیرینهاي که از دوران جاهلیت با آنان داشت، سحرگاه فرمان
قتلعام مسلمانان را صادر کرد و بانگ زد هر کس اسیري در دست دارد او را بکشد! بنیسلیم به لحاظ دشمنی که از قدیم با
884 / بنیجَذیمه داشتند اسیران خود را کشتند ولی مهاجر و انصار از فرمان خالد سرباز زدند و اسیران خود را آزاد کردند. واقدي 3
گوید: نزدیک سی نفر از آنان کشته شدند.
چون خبر جنایت هولناك خالد به پیامبر (ص) رسید بسیار غمگین شد و گریست. سپس رو به قبله ایستاد و دستهاي خود را به
خدایا من از کرده خالد نزد تو » : سوي آسمان بلند نمود و سه مرتبه فرمود

صفحه 174 از 305 سریه خالد بن ولید
ص: 163
882 اموالی از صفوان بن امیه، / 61 اموالی که از یمن رسیده بود و یا به روایت واقدي 3 / آنگاه به نقل یعقوبی 2 .«! بیزاري میجویم
نزد بنیجذیمه برو و خونبها و غرامت اموالشان » : عبدالله بن ابیربیعه و حُویطب بن عبدالعزي قرض کرد به امیرالمؤمنین داد و فرمود
.« و خسارت آنچه خالد از بین برده پرداخت کن و کارهاي دوران جاهلیت را زیر پاي خود قرار ده
علی (ع) نزد بنی جَ ذیمه رفت و از آنان دلجویی و کارشان را به بهترین وجه اصلاح و همه آنان را راضی کرد تا آنجا که چون
هزینه پرداخت غرامت کم آمد ابورافع را نزد رسول خدا (ص) فرستاد و مال بیشتري درخواست کرد. پیامبر نیز موافقت کرد.
حضرت علی تمام خونبهاي آنان و بهاي اموالشان را که از بین رفته بود پرداخت، حتی خسارت ظروف غذاي سگها و حیواناتشان
را هم پرداخت و مقداري مال نیز در اختیار آنان گذاشت که اگر بعدها برخی از اموال نابود شده یادشان آمد از آن برداشته و به
اي رسول » : عرض کرد «؟ یا علی چه کار کردي » : زیاندیدگان بپردازند. هنگامی که نزد رسول خدا بازگشت حضرت از او پرسید
خدا (ص) نزد گروهی رفتیم که مسلمان بودند و در دیار خود مساجدي ساخته بودند. پس خونبهاي تمام کسانی را که خالد آنان
آفرین! کار صحیحی انجام دادي. من به خالد » : حضرت فرمود .« را کشته بود پرداختم، حتی تاوان ظروف سگهايشان را هم دادم
.« دستور جنگ نداده بودم، همانا فرمان دادم آنان را به اسلام فرا خواند
143 فرمود: / به روایت علامه مجلسی در بحارالانوار 21

صفحه 175 از 305 سریه خالد بن ولید
ص: 164
أَرْضَ یْتَنِی رَضِ یَ الُله عَنْکَ. یا عَلِیُّ أَنْتَ هادِي أُمَّتِی، أَلا إِنَّ السَّعِیدَ کُلَّ السَّعِیدِ مَنْ أَحَبَّکَ وَ أَخَذَ بِطَرِیقَتِکَ، أَلا إِنَّ الشَّقِیَّ کُلَّ الشَّقِیِّ »
.« مَنْ خالَفَکَ وَ رَغِبَ عَنْ طَرِیقَتِکَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَۀِ
مرا خشنود کردي خداوند از تو خشنود باد. اي علی! تو راهنماي امت منی، تا روز قیامت خوشبخت واقعی کسی است که تو را
دوست بدارد و به راه تو برود و بدبخت واقعی کسی است که با تو مخالفت ورزد و از راه تو روي گرداند.
به خدا سوگند اگر به جاي این کاري که کردي شتران سرخموي نصیب من میشد » : و به نقل شیخ صدوق در خصال/ 562 فرمود
61 مینویسد: در آن روز بود که پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: / یعقوبی 2 .« این چنین شادمان نمیشدم
.« فِداكَ أَبَوايَ »
پدر و مادرم فداي تو باد!
مجازات نشدن خالد
در اینجا پرسش مهمی که مطرح است و به صورت مشکل و معضل بسیار بزرگی در سیره رسول خدا (ص) درآمده این است که
چرا خالد پس از این جنایت هولناك مجازات و قصاص نشد؟ بلکه دوباره در جنگ طائف به فرماندهی رسید! جواب نخست که از
علماي اهل سنت بوده این است که میگویند خالد در این کار اشتباه کرده او قصد یاري و نصرت اسلام را داشت ولی به خطا
عدهاي از مسلمانان را کشت و به

صفحه 176 از 305 مجازات نشدن خالد
ص: 165
همین لحاظ بود که پیامبر دیه آنان را پرداخت. پاسخ دوم مطلبی است که محقق بزرگ استاد سید جعفر مرتضی عاملی از لبنان به
درخواست نگارنده ارسال داشته و خلاصه آن این است، گرچه جنایت خالد قابل انکار نیست ولی همین که او مدعی کفر بنی
جَ ذیمه شد شبهه ایجاد شد و با وجود شبهه حد ساقط میگردد و بدیهی است که رسول خدا (ص) از روي موازین عادي و عرفی
حکم میکرده است نه از روي علم غیب.
پاسخ سوم که گویا دقیقتر باشد این است که احکام اسلام، اعم از عبادي، اجتماعی و قوانین جزایی تابع مصالح و مفاسد است، با
این حال در مواردي که اضطرار پیش آید به گونهاي که در اداي واجبات مفسده و در ارتکاب محرّمات مصلحت عرضی عارض
شود، حکم اولی رفع و حکم ثانوي جایگزین میگردد، مانند خوردن مردار و نوشیدن شراب در حین اضطرار. در قوانین جزایی نیز
حکم چنین است، یعنی اگر در اجراي حدي که داراي مصلحت بوده مفسده آن فزونی یابد، مانند اینکه اغتشاش و اختلال نظم
پیش بیاید، از باب اهم و مهم و دفع افسد به فاسد آن حد ساقط میگردد. ماجراي خالد از مصادیق بارز همین موضوع بوده است.
کفار قریش در آن ایام به تازگی و از روي بیمیلی در زمره مسلمانان درآمده بودند و سران آنان در پی فرصتی میگشتند تا کفر
خود را آشکار کنند و بر ضد پیامبر (ص) و مسلمانان بشورند. لذا رسول خدا دید اگر بخواهد خالد را با آن موقعیت قبیلهاي و
اجتماعی که در بین سران شرك دارد قصاص کند، شورش و اغتشاش بزرگی بر پا میشود که به هیچ وجه نتوان آن را مهار کرد و
صدها مشکل کوچک و بزرگ براي دین نوپاي اسلام به دنبال دارد تا آنجا که مفسده اجراي حد به مراتب

صفحه 177 از 305 مجازات نشدن خالد
ص: 166
بیش از مصلحت آن است. به این علت بود که از اجراي حد خودداري کرد و به پرداخت دیه و خسارت اکتفا نمود و در عین حال
33 هم به این نکته اشارهاي شده است. / 199 و دلائل الصدق 3 / از فعل خالد نیز نزد خداوند سهبار بیزاري جست. در سیره حلبی 3
فرماندهی یافتن مجدد او نیز گویا در همین راستا بوده است و حضرت میخواسته به نوعی او را مهار کند.
خلاصه درس
سریه کعب: پس از عمرة القضاء چند سریه رخ داد که مهمترین آنها سریه کعب بن عُمیر غفاري است که در آن مسلمانان مردانه
جنگیدند و سرانجام همه آنان شهید شدند، جز یک نفر که در بین مجروحان افتاده بود.
جنگ موته: در اوایل سال هشتم هجرت در بسیاري از مناطق حجاز امنیت برقرار شد. پیامبر (ص) تصمیم گرفت دعوت و تبلیغ
اسلام را در مرزهاي شمال و سرزمین روم شرقی متمرکز کند. حارث بن عمیر ازْدِي را همراه نامهاي نزد شُرَحْبِیل بن عمرو غَسّانی
فرمانرواي بُصْ ري فرستاد و او را به پذیرش اسلام فرا خواند. حارث به دهکده موته که رسید شُرَحبِیل بن عمرو او را دستگیر کرد و
گردن زد. این کار بر رسول خدا (ص) سخت آمد و در جمادي الاولی سال هشتم هجري سپاهی متشکل از سه هزار نفر به
فرماندهی جعفر بن ابیطالب و معاونت زید بن حارثه و عبدالله بن رَواحه بسیج کرد. آنگاه مسلمانان به سوي شام حرکت کردند تا
به منطقه مَعان در سرزمین اردن رسیدند. در آنجا مطلع

صفحه 178 از 305 خلاصه درس
ص: 167
شدند که رومیان همراه سپاهی گران در مآب از توابع بَلْقا اردو زدهاند. سپاه اسلام حرکت کرد تا به بَلْقاء رسید و در آنجا با سپاه
روم رو به رو شد و سرانجام در دهکده موته اردو زد و لشکر روم نیز در مَشارف فرود آمد.
پس از شهادت فرمانده کل معاون اول سپاه زید بن حارثه پرچم را به دست گرفت و قهرمانانه جنگید تا آنکه با نیزهاي که به او
زدند به شهادت رسید. سپس عبدالله بن رَواحه معاون دوم سپاه پرچم را برداشت و مردانه به نبرد پرداخت تا سرانجام شهید شد. پس
از کشته شدن فرماندهان ارشد انسجام و نظم سپاه اسلام به هم ریخت و شیرازه آن از هم گسست. ثابت بن اقْرَم انصاري پرچم را به
دست گرفت و مجاهدان را سوي خود فرا خواند، مسلمانان گرد او جمع شدند. آنگاه ثابت پرچم را به خالد بن ولید داد، اما خالد
آن ایثار و رشادت فرماندهان قبلی را نداشت. از اینرو بدون آنکه کاري انجام دهد از میدان نبرد گریخت! مسلمانان وقتی دیدند
فرمانده سپاه در حال فرار است، آنان نیز پا به فرار گذاشتند و سپاه روم به تعقیب آنان پرداخت. پیش از آنکه خبر شهادت جعفر و
معاونانش به مدینه برسد رسول خدا (ص) از آن آگاه شد و مردم را نیز مطلع ساخت. حضرت از شهادت جعفر بسیار غمگین شد.
و « جعفر ذوالجناحین » جعفر پس از شهادت به لحاظ آنکه خدا دو بال به او داد تا در بهشت به هر کجا که میخواهد پرواز کند، به
معروف گردید. « جعفر طیار »
سریه ذات السلاسل: چند سریه در فاصله عُمرة القضاء و فتح مکه واقع شد که مهمترین آنها سریه ذات السَّلاسِل است. اهل سنت
این

صفحه 179 از 305 خلاصه درس
ص: 168
سریه را به گونهاي و شیعیان به نوع دیگر ذکر کردهاند.
فتح مکه: پیش از اسلام بین قبیله خزاعه و بنیبکر اختلاف و درگیري بود، با آمدن اسلام و درگیر شدن با مسائل دین جدید دست
از اختلاف برداشتند تا آنکه صلح حدیبیه پیش آمد. بیست و دو ماه که از انعقاد صلح حدیبیه گذشت، بنینُفاثه که تیرهاي از
بنیبکر بودند نزد قریش رفتند و از آنان خواستند تا ایشان را در جنگ با بنیخزاعه با نیرو و سلاح یاري دهند. گروهی از سران
قریش همراه جمعی از یاران خود به کمک بنیبکر به گروهی از خزاعه حمله بردند و حدود بیست و سه نفر از آنان را کشتند.
مردانی از خزاعه رهسپار مدینه شدند و آنچه را بر سرشان آمده بود به رسول خدا (ص) گزارش دادند و از قریش شکایت کردند.
با پیمانشکنی قریش مانع فتح مکه برطرف و راه آن باز شد. ابوسفیان براي جلوگیري از سقوط مکه و سروري قریش و تحکیم و
تمدید پیمان به مدینه رفت ولی کاري نتوانست بکند. وقتی بازگشت به مکه و شرح مسافرت خود را به قریش گفت او را ملامت
کردند و فهمیدند که نتوانسته است کاري انجام دهد. حاطب بن ابیبَلْتَعَه که از بدریون و پیک رسول خدا نزد پادشاه مصر بود،
نامهاي به سه نفر از سران قریش نوشت و خواست آنان را از حرکت پیامبر مطلع سازد.
گفت: اي رسول خدا من به خدا و رسول ایمان دارم و هیچ گونه تغییر «؟ چه چیز تو را به این کار واداشت » : پیامبر از حاطب پرسید
و تبدیل هم در عقیدهام ندادهام. چون در میان قریش عشیرهاي ندارم و خانوادهام بین آنان تنها هستند، خواستم به سبب این کار
خانوادهام را حمایت کنند.

صفحه 180 از 305 خلاصه درس
ص: 169
پیامبر حاطب را عفو کرد و سه آیه نخست سوره مُمْتَحَنَه در برائت او نازل شد.
رسول خدا (ص) به اعراب بادیهنشین پیام داد که هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد باید ماه رمضان در مدینه باشد. عباس بن
عبدالمطلب که در مکه میزیست و هنوز هجرت نکرده بود، مقارن حرکت پیامبر به قصد هجرت از مکه خارج شد و در ذيالحُلَیفَه
به رسول خدا برخورد، بار و بنه خود را به مدینه فرستاد ولی خودش همراه آن حضرت به مکه بازگشت. ابوسفیان بن حارث بن
عبدالمطلب عموزاده پیامبر که حضرت را هجو میکرد همراه عبدالله بن ابی امیه محزومی پسر عمه پیامبر و برادر ام سلمه که او نیز
از مخالفان و دشمنان سرسخت آن حضرت بود خواستند با واسطه شدن عباس بن عبدالمطلب خدمت پیامبر برسند ولی حضرت
نپذیرفت. علی (ع) به ابوسفیان گفت از روبرو نزد رسول خدا (ص) برود و در مقابل آن حضرت بایستد و آنچه را برادران یوسف
امروز بر » : به او گفتند به پیامبر بگوید. پیامبر با یک دنیا بزرگواري و رحمت تمام جنایات و بیمهريها را نادیده گرفت و فرمود
«! شما سرزنشی نیست
تا هنگامی که مسلمانان در مَرُّ الظَّهْران فرود آمدند هیچگونه اطلاعی به قریش نرسیده بود. با این حال، آنان بیم داشتند که شاید
رسول خدا (ص) به جنگ ایشان بیاید. عباس بن عبدالمطلب براي جلوگیري از خونریزي بهسوي مکه آمد و در نزدیکی شهر
ابوسفیان را دید. ابوسفیان از او پرسید چه خبر است؟ عباس گفت: واي بر تو! این رسول خداست

صفحه 181 از 305 خلاصه درس
ص: 170
با ده هزار نفر از مسلمانان، اگر بر تو ظفر یابد گردنت را میزند.
عباس با شتاب ابوسفیان را نزد رسول خدا (ص) آورد و عرض کرد من او را امان دادهام. ابوسفیان از روي اضطرار شهادتین را بر
زبان جاري کرد. ابوسفیان با شتاب به مکه آمد و دستور امان را به مردم ابلاغ کرد و قریش را از مخالفت و مقاومت و سرسختی
برحذر داشت.
پیامبر اکرم (ص) در آستانه ورود به مکه و فتح آن شهر فرمان و منشور بسیار مترقی و بشر دوستانهاي صادر کرد و چنین فرمود: هان
اي سپاهیان! هیچ مجروحی نباید از پاي درآید، هیچ گریزان نباید دنبال گردد، هیچ اسیري نباید کشته شود و هر کس داخل
هر کس » : خانهاش بماند در امان است. جالب اینکه پرچم امانی نیز بست و آن را به دست ابورُوَیحَه داد و دستور فرمود فریاد بزند
.« زیر پرچم ابورُوَیحه درآید در امان است
رسول خدا (ص) روز جمعه بیستم ماه رمضان سال هشتم هجرت نزدیک ظهر همراه سپاهیان اسلام وارد مکه گردید و شهر بدون
مقاومت تسلیم او شد. سپاهیان اسلام از چهار سو وارد شهر شدند و در میعادگاه خود که مسجدالحرام بود به هم رسیدند و پیرامون
کعبه حلقه زدند. رسول خدا (ص) سوار بر شتر طواف و با چوبدستی خود حجرالاسود را استلام کرد و تکبیر گفت. مسلمانان همه
با تکبیر آن حضرت تکبیر گفتند، آنچنان که مکه از صداي تکبیر آنان به لرزه درآمد! در این هنگام مشرکان بر فراز کوهها
ایستاده و نظارهگر این صحنه بودند. آنگاه با چوبدستی خود اشاره میکرد به هر یک از سیصد و شصت بتی که پیرامون خانه کعبه
نصب شده بود و آنها واژگون میشدند. رسول خدا

صفحه 182 از 305 خلاصه درس
ص: 171
تمام بديهاي قریش را نادیده گرفت و ایشان را عفو کرد و با یک دنیا مهربانی و عطوفت و رحمت فرمود:
.« اذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقاء »
بروید که شما آزادشدگان هستید.
میگویند. « طُلَقاء » از اینرو به اهل مکه
سریه خالد بن ولید: رسول خدا (ص) پس از فتح مکه سرایا و دستههایی به اطراف مکه اعزام کرد تا مردم را به اسلام دعوت کنند
ولی فرمان جنگ به آنان نداد. خالد برخلاف دستور پیامبر بر بنیجَذیمه هجوم برد، آنان از ترس مسلح شدند. خالد گفت سلاح را
کنار بگذارید. آنگاه دستور داد همه آنان را به اسارت گرفتند. سپس به سبب عداوت دیرینهاي که از دوران جاهلیت با آنان
داشت، سحرگاه فرمان قتلعام مسلمانان را صادر کرد ولی مهاجر و انصار از فرمان خالد سرباز زدند و اسیران خود را آزاد کردند.
چون خبر جنایت هولناك خالد به پیامبر (ص) رسید بسیار غمگین شد و گریست. سپس علی (ع) به دستور پیامبر (ص) نزد
بنیجَذیمه رفت و از آنان دلجویی کرد و تمام خونبهاي کشتگانشان و بهاي اموالشان را پرداخت.
خود آزمایی
1. سریه کعب را توضیح دهید.
2. به نظر شیعیان چه کسی فرمانده جنگ موته بوده است؟
3. سریه ذات السلاسل را توضیح دهید.
4. آیه نخست سوره ممتحنه در برائت چه کسی نازل شده است؟

صفحه 183 از 305 خود آزمایی
ص: 172
5. چگونگی سقوط مکه و تسلیمشدن قریش را شرح دهید.
6. منشور رأفت پیامبر را در آستانه فتح مکه توضیح دهید.
7. سریه خالد بن ولید را شرح دهید.

صفحه 184 از 305 خود آزمایی
ص: 173
درس سیزدهم